عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مشخصات محصول:

مشخصات فنی

  •  - سیستم منشی تلفنی تمام دیجیتال ۱۸دقیقه ای
  •  - امکان ارتباط داخلی بین گوشی ها و پایه
  •  - دارای Caller ID گویای تک سیستم
  •  - امکان شماره گیری و تماس آسان توسط بیس
  •  - قابلیت اتصال به موبایل
  •  - بلوتوث
  •  - تنظیم زنگهای مختلف برای شناسایی تماس گیرنده
  •  - استفاده از باطری نیم قلمی برای گوشی های تلفن بیسیم
  •  - بلندگوی دیجیتال ۲ طرفه روی بیس و گوشی بیسیم
  •  - امکان ذخیره ۵۰ حافظه شماره تلفن و نام
  •  - حالت شب
  •  - امکان مسدود کردن تماس های ناخواسته
  •  - ساخت چین
 

 

300,000 تومان


تاریخ : جمعه 4 اسفند 1391
بازدید : 8930
نویسنده : nod
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد
حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید : ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

 


:: موضوعات مرتبط: متفرقه , مطالب جالب و شنیدنی , ,
:: برچسب‌ها: روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود , نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 38 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید استفاده روز افزون از اینترنت و در نتیجه استفاده از انتی ویروس ها را برای عموم ضروری به نطر میرسد ما بر ان هستیم که یوزر و پسوردهای رایگان و نیز هر انچه که به صورت پولی و محدود است را به صورت رایگان در اختیار دوستان قرار دهیم باشد که از ما راضی باشید با تشکر مدیریت وبلاگ Nod 32 pu

برای یوزر و پسورد های یک ماه جه هزینه ای را مایلید پرداخت کنید؟


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یوزر و پسورد نود 32 و آدرس nod32pu.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 84
بازدید دیروز : 44
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 619
بازدید کل : 362938
تعداد مطالب : 303
تعداد نظرات : 24
تعداد آنلاین : 1

Flag Counter ‪Google+‬‏

StatsCrop

جوان تولز - ابزار وبلاگنویسان جوان

RSS

Powered By
loxblog.Com